به کودک شیرینم

فقط نامه هایی است به کودک نیامده ام که بی صبرانه منتظرشم

به کودک شیرینم

فقط نامه هایی است به کودک نیامده ام که بی صبرانه منتظرشم

تو رو به خاطر خودت می خوام

عزیزم!

می دونی توی رویاهام دوست دارم چه جوری بزرگ بشی؟!

دوست دارم انقدر به خودت متکی باشی که همیشه بدونی برای من و بابات تصمیم تو به همه چیز ارجحیت داره.دلم می خواد همیشه خودت تصمیم بگیری و بزنی تو دل خطر. دلم می خواد خودت با اراده خودت مسیر زندگیت رو مشخص کنی. دلم می خواد خودت تصمیم بگیری که چی باشی و بدونی هر تصمیم که گرفتی برای من و بابا ارزشمنده. من می دونم که تو جز درستی تصمیم دیگه ای نمی گیری(البته این مربوط میشه به جوانیت).

دلم می خواد جوانیه با شکوه تو رو ببینم.اینکه هر کس نگات می کنه برق شادی و اعتماد به نفس رو توی چشمات ببینه. دلم می خواد هیچ لحظه ای از زندگیت به خاطر اشتباهاتت سرزنشت نکنم. دلم می خواد بتونیم با هم اشتباهات رو جبران کنیم.می خوام بدونی ازت انتظار ندارم که کاملترین بچه دنیا باشی.می خوام بدونی ازت توقع ندارم که بی نقص باشی .می دونی عزیز دلم گاهی اشتباه کردن هم شیرینه. چقدر می تونیم با هم به سهل انگاریهات بخندیم و یادمون بمونه که نباید دوباره تکرار بشه. دوست دارم تو هم سهل انگاری ها و اشتباهات مامانو بگی و با هم بهشون بخندیم.دوست دارم مامانی باشم که آغوشم به روی تو همیشه باز باشه و گرم، چه تو بچه خوبه من باشی و چه نه. چه امروز همه چیز عالی بوده باشه و چه نه. ارزش تو به خوته نه اینکه چه کارهایی می کنی.

مامان تو رو به خاطر خود خودت دوست داره.

به بابا افتخار کن!

عزیز دلم حال این روزها پر از دغدغه است و تلاش برای یه فردای خوب. باید به بابا افتخار کنی! اون بهترین باباییه که تو می تونی داشته باشی! می دونی چقدر هوای مامانو داره؟! من می دونم که بعدها همینطور و حتی بیشتر هوای تو رو هم داره. عزیزم همیشه می تونی روی بابا حساب کنی.اون بهترین بابای دنیا می شه من مطمئنم!

این روزها

می دونی چیه عزیزم؟!هیچ وقت به خودت سخت نگیر.دنیا هر جوری که باشه می گذره!من و بابا این روزها خیلی درگیریم. بابا درگیر پایان نامه شه و من هم روزهامو یه جوری بالاخره طی می کنم. یه پروژه دارم برای انجام دادن ولی دو روزه که اصلا حوصله انجام دادنش رو ندارم. ساعتها فقط می گذرند.همین.خیلی احساس تنهایی می کنم.

امیدوارم روزهای تو همیشه پربار باشند. امیدوارم تا اون زمانی که تنظیم ساعات روزهات با منه بتونم برات لحظه های سرشار از خوشی فراهم کنم.یاد بچگی های خودم که می افتم پر می شم از شادی. می دونی مامانم با من و خاله مونا بازی میکرد.برامون کتاب می خوند و همیشه برای سرگرم کردن ما راه حل جالبی داشت.همیشه مامان بی نظیری بود.حتی وقتی مامان کلی بزگ شده بود براش مثل دوست بود. ما مثل دو تا دوست با هم گپ می زدیم. من از همه چی می گفتم.از هر دری که بتونی تصورش رو بکنی.از شادیهام,دغدغه هام و خطاهام.همه حرفهام رو بهش می گفتم.دلم می خواد من و توهم با هم رفیق باشیم. دوست دارم با همه وجودم تو دنیای تو باشم.با خوشی هات و نا خوشی هات. می خوام هیچ موقع به خاطر اشتباهاتت خودتو ازم قایم نکنی. تو هر جوری که باشی من بهت افتخار می کنم. مامان همیشه اینجاست برای اینکه بهت گوش بده.اجازه بده در آغوشت بگیرم. اجازه بده وقت و بی وقت ببوسمت و اجازه بده منم با تو دوباره کودکی کنم,جوان بشم.

نازنین مامان, تا همیشه دوستت دارم!

سلام مامانی!

عزیز دل مامان سلام!

می دونی چرا دارم برات می نویسم.دوست دارم هر موقع که وقتش شد بهت اینجا رو نشون بدم تا بخونیش و بدونی مامان چقدر دوستت داشته و داره.میدونی هنوز اصلا نمی تونم تصوری ازت داشته باشم. می دونی الان که می نویسم تو هنوز به وجود هم نیامدی و من نمی دونم چند ساله دیگه تصمیم می گیریم که باشی... می دونی که من و بابات هنوز نیومدی چقدر شوق و ذوق داشتنت رو داریم؟! می دونی چقدر تو رو برای خودمون مجسم می کنیم و برات اسم انتخاب می کنیم و به این همه عجله می خندیم.

اینکه تصیمیم گرفتیم کمی معطل بمونیم علتش اینه که می خوایم وقتی به جمعمون اضافه بشی که همه چیز مهیای حضورت باشه.هر چی خدا بخواد. دختر باشی یا پسر فرقی نمی کنه شیرین مامان برای ما عزیزترینی!