به کودک شیرینم

فقط نامه هایی است به کودک نیامده ام که بی صبرانه منتظرشم

به کودک شیرینم

فقط نامه هایی است به کودک نیامده ام که بی صبرانه منتظرشم

این روزها

می دونی چیه عزیزم؟!هیچ وقت به خودت سخت نگیر.دنیا هر جوری که باشه می گذره!من و بابا این روزها خیلی درگیریم. بابا درگیر پایان نامه شه و من هم روزهامو یه جوری بالاخره طی می کنم. یه پروژه دارم برای انجام دادن ولی دو روزه که اصلا حوصله انجام دادنش رو ندارم. ساعتها فقط می گذرند.همین.خیلی احساس تنهایی می کنم.

امیدوارم روزهای تو همیشه پربار باشند. امیدوارم تا اون زمانی که تنظیم ساعات روزهات با منه بتونم برات لحظه های سرشار از خوشی فراهم کنم.یاد بچگی های خودم که می افتم پر می شم از شادی. می دونی مامانم با من و خاله مونا بازی میکرد.برامون کتاب می خوند و همیشه برای سرگرم کردن ما راه حل جالبی داشت.همیشه مامان بی نظیری بود.حتی وقتی مامان کلی بزگ شده بود براش مثل دوست بود. ما مثل دو تا دوست با هم گپ می زدیم. من از همه چی می گفتم.از هر دری که بتونی تصورش رو بکنی.از شادیهام,دغدغه هام و خطاهام.همه حرفهام رو بهش می گفتم.دلم می خواد من و توهم با هم رفیق باشیم. دوست دارم با همه وجودم تو دنیای تو باشم.با خوشی هات و نا خوشی هات. می خوام هیچ موقع به خاطر اشتباهاتت خودتو ازم قایم نکنی. تو هر جوری که باشی من بهت افتخار می کنم. مامان همیشه اینجاست برای اینکه بهت گوش بده.اجازه بده در آغوشت بگیرم. اجازه بده وقت و بی وقت ببوسمت و اجازه بده منم با تو دوباره کودکی کنم,جوان بشم.

نازنین مامان, تا همیشه دوستت دارم!

نظرات 1 + ارسال نظر
ابوالفضل چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ب.ظ http://www.mardankhatar.blogsky.com

سلام و ادب وبلاگ جالبی دارید امیدوارم که وقتی فرزندتون بزرگ شد قدر مامانشو بدونه

ممنون از لطفتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد